۱۳۸۶ خرداد ۳, پنجشنبه

از زندگی عقب می مونم

1-زندان
درسته که تو وبلاگم هنوز چیزی در مورد زندان ننوشتم ، اما یه گزارش کامل نوشتم که وقتی چاپ شد لینکش رو اینجا می ذارم و یه سری از چیزهایی رو که نتونم اونجا منتشر کنم تو وبلاگم می نویسم .فعلاً دارم سعی می کنم که هر جوری هست گزارشم رو تموم کنم و ببینم که چه قدرش رو باید به تیغ سانسور سپرد . چه می شه کرد اینجا ایرانه و ناگزیریم از خود سانسوری .
تو زندان که بودم از همه چیز یادداشت بر می داشتم و تصمیم گرفته بودم که چند تا پست دنباله دار با عنوان از دفتر خاطرات یک زندانی بنویسم . ولی چه می شه کرد از زندگی عقب موندم و برای جمع و جور کردن خودم زمان لازم دارم . من هیچ وقت نه وبلاگ نویس می شم و نه روزنامه نگار . چون نمی تونم به ضرورت های به روز بودن تن بدم. اما سعی می کنم به تدریج این دفترچه خاطرات رو منتشر کنم.

2-دانشگاه
ترم بعد برمی گردم دانشگاه . این یک ساله احساس می کردم که فارغ التحصیل شدم . به خاطر همین هم سختمه که دوباره برم سرکلاس .البته باید اعتراف کنم که دلم برای دانشجو بودن هم تنگ شده

3- ایجاد سرویس زنان در ایسنا
یه خبر خوب : ایسنا بالاخره سرویس زنان ایجاد کرد البته نه به صورت مستقل بلکه در کنار سرویس اجتماعی و ان هم فقط با یک خبرنگار یعنی یکی از خبرنگاران حقوقی که خوشبختانه فعال زنان هست رو برای این کار انتخاب کرد .

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

ابلاغ احضاريه به شيوه لاكپشتي

بالاخره امروز بعد از ظهر برگه احضاريه ام رسيد . برادرم كه برگه رو تحويل گرفته بود تعريف مي كرد كه مامور ابلاغ خنديده و گفته : امضا مي كني يا انگشت مي زني ؟ مي گفت : چه شغلي داره يارو. ما خانوادگي هميشه همين فكر رو مي كنيم كه چه شغل وقيحانه اي دارن و چه راحت بهش عادت مي كنن. زمان صدور احضاريه بيستم فروردين بود , اما15 ارديبهشت ابلاغش كرده بودند. حتي كارهاي امنيتي شون رو هم لاكپشت وار انجام مي دن.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۴, جمعه

احمدی نژاد گور خودش را کند




وقتی که تازه دولت مهروزی سر کار آمده بود, مدام پز می دادند که:« اصلاح طلبان به مردم القا می کردند که اگر احمدی نژاد بیاید آزادی های اجتماعی محدود می شود . اما دیدیم که این اتفاقات نیفتاد. » اوایل واقعاً خوشحال بودم که خب ظاهراً دولت آنقدرها هم احمق نیست که رو بازی کند. اما ظاهراً فشار نیروهای ایدئولوژیک امانش نداده است و مجبور شده که چهره واقعی خود رانشان دهد. گزارش جلسه بررسی طرح مبارزه با بدحجابی در دانشگاه صنعتی شریف را که توسط بسیج دانشجویی برگزار شد, بخوانید:

دولت کنونی نیز تا کنون در اجرای طرح مبارزه با بدحجابی کوتاهی کرده است
بالاخره امت شهید پرور رای داده و انتظار دارد .آن هم در آستانه اتنخابات مجلس هشتم که البته اصول گرایان دوست دارند با انتخابات ریاست جمهوری تجمیع شود و به تاخیر بیفتد. اما بدست آوردن دوباره رای این اقشار مذهبی به قیمت از دست دادن رای تمام خوش باورانی است که فکر می کردند احمدی نژاد نفت را بر سر سفرهایشان می آورد و کاری هم به حوزه خصوصی شان ندارد.البته عملکرد اقتصادی دولت قبلاً غیر واقعی بودن جمله اول را ثابت کرده بود و حالا هم نوبت به جمله دوم رسیده.
این طرح مبارزه با بد حجابی که هر سال اردیبهشت ماه اجرا می شود,آنقدر ها هم بد نیست . چون مانتو فروشی ها در آستانه آن مجبور می شوند, مانتوهای کوتاهشان را حراج کنند و من هم از فرصت استفاده می کنم و مانتوی کوتاه می خرم . یکی دو هفته بعد هم آب از آسیاب می افتد و کسانی که جو گیر شده اند و از فروشگاههای جلوه حجاب مانتوهای تا مچ پا خریده اند , کنف می شوند.تو این چند ساله که من رو در این طرح های ضربتی نگرفته اند, فوقش هم بگیرند. ما که دیگه صابخونه ایم و تو وزرا همه می شناسنمون.
پنج شنبه دیدم تمام مانتو فروشی های بزرگ میدان هفت تیر به طرح جلوه حجاب پیوسته اند. مانتوها آنقدرها هم بد به نظر نمی آمد . یه چرخی تو چند تا از مغازه ها زدم. جنس و حتی مدل مانتوها بد نبود. اما مسئله این بود که همه سایز بزرگ بود. کاملاً بلند و خیلی گشاد . در واقع این طرح فروش مانتوی حاملگیه. بیشتر افرادی هم که در حال خرید بودند, خانم های چادری بوند. تک و توک مانتویی هایی هم بودند که برای فروشنده توضیح می دادند مانتوی ساده برای اداره یا دانشگاه می خواهند و بعضی از دختران جوان هم به شوهر یا دوست پسرشان می گفتند : با این دیگه نمی گیرنم , مگه نه؟ به پسر جوانی که فروشنده بود , گفتم : دیگه مانتو کوتاه ندارین , نه؟ گفت چرا یه دونه هست و یه مانتوی سرمه ای گشاد رو نشونم داد. گفتم : فقط همینه ؟ و گفت:خب یه مانتوی بلند انتخاب کنین میدم براتون کوتاه کنن . گفتم اون جوری مدلش به هم می ریزه . گفت : آخه با مانتو کوتاه که می گیرنتون .
این روزا با دیدن بیشتر بچه ها تعجب می کنم . یکی مانتوی خواهر یا مادرش رو پوشیده . اون یکی هم مانتوی ده سال پیشش رو . یکی از بچه هایی هم که تازه آزاد شده می گه دوستش این مانتو رو بهش داده و گفته حوصله ندارم برای حجاب هم بیام درت بیارم. بابا می گه : شماها که امضا جمع می کنین, مواظب لباس پوشیدنتون باشین . یه وقت نگیرنتون.ولی من فکر می کنم نباید به این بازی تن بدیم.امن که حتی حاضر نشدم در دانشگاه هم مقنعه سرم کنم , همون لباس های همیشگی ام رو می پوشم . یکی از دلایل دو ترم تعلیقم هم همین سر کردن روسری بود که مصداق عدم رعایت پوشش اسلامی تلقی شده بود.شاید آدم مجبور باشد برای یک بار وارد شدن به یک اداره یا دانشگاه محجبه شود, ولی نمی شه همیشه این محدودیت رو بپذیرفت .
این عکس یکی از عکس های تجمع بسیجی ها مقابل دانشگاه تهران در اعتراض به توهین یکی از اساتید به یک دانشجوی محجبهاست که سعی داشتم اینجا آپلودش کنم ولی نمی دونم چرا می ره اول نوشته . به هر حال.خوش به حالشون نه تنها کتک نمی خورن که حتی مسئولین هم در جمعشون حاضر می شن و استاد رو اخراج می کنن و قول پی گیری قضایی هم می دن.از همه جالب تر این که مدیرکل دفتر ریاست دانشگاه تهران به خبرگزاری مهر گفته :« این استاد که بیش از 75 سال سن دارد، متاسفانه! از نظر تخصص هم فردی مطرح است و از وی از سالهای گذشته - سالهای قبل از 84 - در دانشگاه استفاده می شده است. » ظاهراً آقایان هم متوجه شده اند که متخصصین میانه خوبی با آنها ندارند.
مدیرکل امور فرهنگی وزارت علوم در این باره گفته:« فرهنگ مطلوب هیچگاه اجازه نمی دهد که فرد وارد حوزه خصوصی افراد شود.» من که نمی فهمم فرهنگ مطلوب چیه ولی باید چیز خوبی باشه . چون ظاهراً معنی اش اینه که نباید در قالب طرح ضربتی مبارزه با بد حجابی با ما برخورد کنند. ولی معمولاً معنی اش فقط محدود به محجبه هاست .
من خودم بارها در همین دانشگاه تهران شاهد بوده ام که اساتید گروه معارف به دانشجویانی که در ادبیات آنها بد حجاب تلقی می شوند, یا دانشجویانی که از نظر آقایان هم پوزیتیویست اند , هم کمونیست و هم پلورالیست! ( ظاهراً هر چه که ایسم داشته باشد فحش است و هیچ ضرورتی ندارد که این ایسم ها با هم تناسب مفهمومی داشته باشند), یا حتی دانشجویان اقلیت دینی توهین کرده اند و نه تنها دانشجو جرات نکرده که اعتراض کند بلکه یا آخر ترم استاد او را انداخته و یا مجبور شده پیش دستی کند و خودش درس را حذف کند.
مشکل ما اینه که گاه گاه پیوند دردناک وجودمان را با آبهای راکد و حفره های خالی از یاد می بریم و ابلهانه می پنداریم که حق زیستن داریم.