۱۳۸۵ دی ۲۰, چهارشنبه

شايد بهتر باشد ، امضا جمع كردن در مترو را فراموش كنيم

شب منشي دفتر محسن هاشمي مدير مترو تماس گرفت و گفت كه فردا ساعت 4:30 بروم آنجا . شروع كردم به اعتراض: «هيچ دليلي نداره كه من بيام آنجا ،اگه بيام با وكيلم ميام و ...» خيلي خب با خود آقاي مهندس صحبت كنيد . تلفن را وصل كرد و آقاي اسدزاده مدير دفتر مهندس هاشمي جواب داد و بالاخره با خود مهندس صحبت كردم . هاشمي گفت كه فقط مي خواهيم با هم صحبت كنيم .آنها دارند آيين نامه داخلي تدوين مي كنند و مي خواهند رفتار كارمندانشان را ارزيابي كنند و اگر مي خواهم مي توانم ماجرا را كتباً بنويسم و بفرستم و من كه وسوسه شده بودم هاشمي را ببينم ، قبول كردم كه فردا پيش او بروم . با زهره و جلوه هم مشورت مي كنم و آنها هم توصيه كردند كه حتماً پيش هاشمي بروم.
بچه هاي كميسيون زنان اصرار دارند كه نروم .اما من كار خوم را مي كنم. آدرس دفتر را جا گذاشته ام . ساعت 4:35 دقيقه است كه به دفتر هاشمي زنگ مي زنم تا آدرس را بپرسم . منشي كلي غرغر مي كند كه چرا تازه مي خواهي راه بيفتي . من هم ناز مي كنم : «خب اصلاً مزاحم وقت با ارزش مهندس نمي شوم .» مجبور مي شود كوتاه بيايد. تا وقتي كه مي رسم چند بار زنگ مي زند و نگران اوقات با ارزش مهندس است .
ساعت پنج كه وارد ساختمان مي شوم همه از دربان تا مدير دفتر منتظرم هستند . ظاهراً مراجعين مهندس هميشه آنقدر به ايشان احتياج داشته اند كه از ساعت ها قبل پشت در صف مي كشيدند اما من نيم ساعت دير كرده بودم . يك ربع منتظر مي نشينم . واقعاً كار دارد يا مي خواهد رئيس بودنش را به رخ بكشد؟ نمي دانم . مدير دفتر مرا به اتاق مهندس راهنمايي مي كند . جلوي مهندس صفحه ياهو باز است . درباره اين مي پرسد كه چه قدر از مترو استفاده مي كنم و از اين كه مسافر هميشگي شان هستم برخود مي بالد .بعد ماجراي دستگيري ام را تعريف مي كنم . در پرونده اي كه روي ميزش است ، اسناد! مربوط به ماجرا : برگه امضاها و مقاله پرينت گرفته شده خانم مقدم در سايت موجود است . از ماموري مي گويم كه بلافاصله با ديدن بيانيه گفته بود : « اين كه اقدام عليه امنيت ملي است .» و به پليس امنيت ملي زنگ زده بود. و اين كه لباس شخصي داشت و رفتارش به مامورين مترو نمي خورد. مهندس اصلاً تعجب نمي كند و مي گويد كه نيروهاي زيادي در مترو فعاليت مي كنند : حراست مترو كه زير نظر وزارت اطلاعات است و مسئول آن توسط اين وزارتخانه پيشنهاد مي شود و او فقط آن را تاييد مي كند. پليس مترو كه زير نظر وزارت كشور است و نيروهاي مخفي مبارزه با مواد مخدر ، بسيج و.. كه بدون اطلاع مترو و با داشتن بليط وارد محوطه آن مي شوند تا ازافزايش جرايم جلوگيري كنند. مترو منطقه امنيتي درجه يك تعريف شده و به شدت تحت نظارت است . واگن هاي جديد دوربين دارند و قرار است در هر يك از واگن ها قديمي هم هشت ! دوربين نصب شود.از حراست درخواست مي كند تا فيلم آن روز را بفرستند .مهندس سعي مي كند تاريخ آن روز را به ميلادي پيدا كند و مي گويد:
9 تا كه از 27 تا كم كنيم .مي شه 17 تا !
18 تا مي شه .
مهندس براي محكم كاري از روي تقويم 9 روز به عقب برمي گردد. نمي تواند فيلم زمان دستگيري ام را پيدا كند. دوباره برمي گردم سر قضيه دستگيري امروز و توضيح مي دهم كه كار ما قانوني است و اضافه مي كنم كه خانم فائزه هاشمي هم چند سال پيش اقدامات خوبي در اين زمينه انجام دادند.
-آره فائزه ما هم چند سال پيش هه هه ..
طرح ما قانوني و مورد حمايت شخصيت هاي برجسته نظام است . هر روز كارهاي تحقيقي زيادي در مترو انجام مي شود. اگر اين وضعيت ادامه پيدا كنه ديگر كسي جرات نمي كنه با بقل دستي اش هم گپ بزنه . اما به روي خودش نمي آورد. شروع مي كند به نصيحت كردن و مي گويد اين كارها باعث مي شود تلفن تان را گوش كنند و تعقيب تان كنند . اما اعتراض صلح طلبانه ما را تاييد مي كند. در آخر از او مي خواهم كه اين مسائل را پيگيري كند .اما او آنها را خارج از محدوده اختيارات خود مي داند و مي گويد فقط قصد داشته ببيند در مترواش چه مي گذرد. مي گويد فيلم مربوط به دستگيري شما پاك شده.در حاليكه همين چند دقيقه پيش جلوي خودم سعي كرده بود ساعت دستگيري ام را در فيلم آن روز پيدا كند.
-فكر مي كردم بيشتر از اين ها فيلم ها را نگه مي دارند.
-نه ،كار ما مربوط به حوادثه بنابراين فيلم ها را زياد نگه نمي داريم.
- پس اين چيه
- اين فيلم الانه !
از دفترش خارج مي شوم و سوار مترو مي شوم .اما اين بار حتي به امضا جمع كردن ،فكر هم نمي كنم.

۶ نظر:

Unknown گفت...

متأسفم که مجبور شدی مطلبت رو سانسور کنی .

Unknown گفت...

هزینه های فعالیت اجتماعی رو تو ایران خیلی بالا بردن. من به خاطر تجربه ی تلخ تون خیلی متاسفم اما باید پذیرفت که بی هزینه هم کار از پیش نمیره. شعار نمیدم. من خودم خیلی محافظه کارتر از اون هستم که توی مترو جزوه پخش کنم اما به تون قول می دم که اگه خسته نشیم و به مبارزه ادامه بدیم، حتمآ موفق می شیم. (یاد اون جوکه افتادم که طرف می گفت با ما سه تا چیکار داری!) . من به تازه گی با خانومم شروع به جمع آوری امضا کردیم و برای احقاق حقوق انسانها از جمله زنها هر کاری از دستم بر بیاد انجام می دم.

Unknown گفت...

آدرس من: mhonarpardaz.persianblog.com
و آدرس خانومم:
katibehayeman.persianblog.com

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

زینب جونم امیدوارم که دیگه هیچ وقت گرفتار چنین مشکلاتی نشوی عزیزم:)راستی من نگار هستم خواهر نیلوفر
قربونت برم
بوس
راستی اینم وبلاگم:http://artist1.persianblog.com

Unknown گفت...

حالا تا مدتی تجربه ی اون کابوس تو ذهنت خواهد بود / اما به نظر من کم نیار / جسارت توی سن شما خیلی زیاده