۱۳۸۵ آبان ۲۹, دوشنبه

کمپین

پنج شنبه بالاخره رفتم کارگاه آموزشی کمپین یک میلیون امضا . خیلی خوب بود چون تونستم تمام اشکالای حقوقی رو که موقع خوندن برای فوق مطالعات زنان بهشون برخورده بودم بپرسم . اولین تلاشم برای امضا جمع کردن موفق نبود تو مترو سه تا دانشجو بغل دستم نشستند حتی یه لحظه هم ساکت نمی شدن تا وارد بحثشون بشم بالاخره چون مارک لیپ استیک یکی شون پاک شده بود درباره اسم مارک به فکر فرو رفتند و من که یکی عین همون رو تو کیفم داشتم تونستم وارد بحثشون بشم مرسی سرمایه داری که باعث پیوند آدم ها می شه ! ولی اونا خیلی وقت نداشتن تا درباه کمپین بشنون چون باید درباره برنامه ریزی هاشون برای کادو ، لباس و آرایشگاه و... عروسی دوستاشون صحبت می کردن یه چزیایی گفتم و بعد دفترچه آموزشی و شماره تلفنم رو بهشون دادم تا اگه دوست داشتن امضا کنن تلفنی مشخصاتشون رو بگن می دونستم که زنگ نمی زنند اما امیدوار بودم که دفترچه رو بخونن . ولی دیروز فوق العاده بود رفتم کتابخونه سر کوچه مون زیاد اونجا نمی رم و کسی رو هم نمی شناختم وقت ناهار بود شروع کردم با چند تا از بچه صحبت کردن دفترچه ها و بیانیه ها رو پخش کردم بچه ها دورم جمع شدن دوستاشون رو خبر کردن هیچ کس تبعیض جنسی رو انکار نمی کرد فقط بعضی ها امیدی به نتیجه بخش بودن کار نداشتن که اونا هم وقتی بیشتر با کمپین آشنا می شدن نظرشون عوض می شد .ظرف دو ساعت پنجاه تا امضا جمع کردم . بعضی ها دوست داشتن امضا جمع کنن اما وقتی می گفتم باید تو کارگاه شرکت کنن می گفتن وقت ندارن یکی از بچه ها که داشت برای ناهار می رفت خونه خواست که فرم و دفترچه رو برای مامان و خواهرش ببره بهش دادم و در باره طرح بیشتر صحبت کردم قول داد که دفترچه رو براشون بخونه دو ساعت بعد با امضای مامان و خواهر و همسایه هاشون برگشت می گفت خواهرش گفته ما که تا حالاش هم با این قوانین زندگی کردیم بعد از این هم می کنیم بهش گفته اگه فردا شوهرت طلاقت بده و دخترت رو ازت بگیره می گی کاش بیانیه رو امضا کرده بودم به شعور دخترهای جوون ایمان آوردم بعد اولین برف کرج شروع به باریدن کرد دخترها ذوق کرده بودن می رفتن زیر برف و آرزو می کردن با دوست پسرهاشون ازدواج کنن یکی می گفت شوهر به چه درد می خوره و آرزو می کرد که دانشگاه قبول شه آخه بیشتر این بچه ها پشت کنکوری ان . احساس می کردم که چقدر همشون رو دوست دارم حالا دیگه تجربه مشرک زنانه مون مارو به هم پیوند داده بود و دیگه به خاطر سرو صداشون قرقر نمی کردم آرزو می کردم که همشون به آرزوهاشون برسن و زنان ایرانی در شرایط انسانی تری زندگی کنن .

هیچ نظری موجود نیست: