۱۳۸۵ آذر ۵, یکشنبه

ارتجاع

سوار مترو داخل شهري شدم خيلي خسته و گرسنه بودم .تا آخر خط فقط چهار تا ايستگاه مونده بود. ولي نمي تونستم در برابر وسوسه امضا جمع كردن مقاومت كنم .چند تا برگه بيانيه در آوردم و به هر كس كه مي خواست دادم . ظرف چند ثانيه همه واگن فقط بحث كمپين بود. در حاليكه كه بادوم زميني مي خوردم، كلي فك زدم و كلي امضا جمع كردم .حتي وقتي تو ايستگاه صادقيه پياده شديم هنوز بعضي از خانم ها داشتن امضا مي كردن . رفتم سمت متروي كرج . توي راه يه خانم ميانسالي كه به خودش رسيده بود، داشت به يه دختر جوون كه نمي دونم خواهرش بود يا خواهرزادش مي گفت كه تبعيضي وجود نداره . اونها از معدود كسايي بودن كه تو متروي داخل شهري حتي نخواسته بودن بيانيه رو ببينن . در حاليكه كنارشون قدم مي زدم گفتم چه طور هيچ تبعيضي وجود نداره ؟ اينكه وقتي زن و مرد از هم جدا مي شن بچه مال پدره يا اينكه مرد مي تونه چند تا زن بگيره تبعيض نيست ؟ خانم ميانسال گفت اين به خاطر اينه كه زن درآمد نداره تازه هميشه هم بچه رو به مرد نمي دن مثلاً شوهر من از زن قبلي اش جدا شده ولي بچه پيش زنشه . گفتم خوب هر كي كه بچه رو بزرگ كنه بازهم پدر و مادر هر دوشون بايد خرج بچه رو بدن . شوهر شما هم شايد خودش بچه رو به خانمش داده . گفت نه دادگاه اين كارو كرده . گفتم شايد بچه اش زير هفت سال باشه. بچه فقط تا هفت سالگي مال مادره . هيچي نگفت . مترو داشت با اون صداي وحشتناكش مي يومد . خانم ميانسال بحث رو با چند زني ادامه داد. شوهرم مي گه مرد مي تونه چند تا زن بگيره چون مرد هر بار چند هزارتا اسپرم داره ولي زن فقط ماهي يه تخمك داره . گفتم تحقيقات نشون ميده كه مرد فقط 18بار در روز مي تونه ارضا بشه ولي زن 80 بار . خنده سرخوشانه اي كرد و گفت چه باحال! 18بار كجا ، 80 بار كجا. فكرش بكن 80 بار . گفتم اين رو به شوهرتون بگين . گفت آره حتماً مي گم. اصلاً دلم مي خواد همين حالا بهش زنگ بزنم بگم .احساس كردم كه حالا خودش رو باور داره و بدنش رو دوست داره . سوار مترو شديم اونها زودتر روي صندلي نشسته بودن به من گفتن بيا اينجا پيش ما بشين. حالا كه اين طوره اصلاً بده ما هم امضا كنيم. دوتا بيانيه بهشون دادم كيف و پالتوم رو گذاشتم و گفتم من بايد امضا جمع كنم بخونين الان برمي گردم با هم صحبت مي كنيم . از بيشتر كسايي كه طبقه پايين مترو نشسته بودن امضا گرفتم .خانم مسني كه مخالف قوانين بود در حال بافتني بافتن آيه ياس مي خوند و مي گفت اينا قوانين اسلامه اين كارا فايده نداره . من همه عمرم رو از اين دادگاه به اون دادگاه رفتم و... بنا به توصيه مربي كارگاه بهش گفتم كه صد سال پيش مدرسه رفتن زنان هم خلاف شرع دونسته مي شد و علما عليهش فتوا ميدادن . وقتي اين رو تو كارگاه شنيدم به نظرم اشاره خيلي هوشمندانه اي اومده بود و از اينكه به فكر خودم نرسيده بود تعجب كرده بودم . ولي نتيجه وحشتناك بود خانم چادري جووني كه پشت سر زن مسن نشسته بود صدام كرد و هر چي از دهنش در مي يومد گفت . زدم تو تيريپ روشنفكري ديني و سعي كردم با هاش منطقي بحث كنم ولي فايده نداشت . خوشبختانه مجبور بود ايستگاه ورداورد پياده بشه . تا پاش رو از مترو بيرون گذاشت همه شروع كردن به نقد رفتارش . با خانم هاي مذهبي زياد بحث كرده بودم ولي اين طوريش رو ديگه نديده بودم . بايد اعتراف كنم كه واقعاً ترسيده بودم . برگشتم اون سر مترو امضاها رو جمع كردم ، كيف و پالتوم رو برداشتم ،خانم ميانسال و همراه جوونش بهم خسته نباشيد گفتن . يكمي راجع به كمپين باهاشون صحبت كردم ،دم درچند تا امضاي ديگه گرفتم و پياده شدم تا به كلاس زبانم برسم . بعد از مدت ها تو خيابون هاي كرج قدم زدم.رو ديوار دانشكده كشاورزي نوشته بودن خوكچه هاي آمريكايي و نمي دونم توله سگ هاي انگليسي يا يه چيزي شبيه اون بايد از عراق خارج بشن. نماز جمعه كرج كه تو دانشگاه نيست يعني كي اينا رو نوشته بسيج دانشگاه ؟ هوا خيلي خوب بود و من قدم مي زدم . انگار تمام وحشتي كه از ارتجاع داشتم به يكباره اومده سراغم.

هیچ نظری موجود نیست: